۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۶, شنبه


امشب شبیست سرد و غم انگیز قصه کن
از روزهای رفته یگان چیز قصه کن
چیزی که تا هنوز برایم نگفته ای
از برگ های دفتر پاییز قصه کن
از تلخی صدای کلاغان دلم گرفت
قدری شکر به قصه بیامیز قصه کن
از شب به گوش پنجره نجوا چه می کنی
ان را بیا به گوش من اویز قصه کن
باغ افق تهی شده از سیب افتاب
قاصد برو برای خدا نیز قصه کن
بسیار شد حکایت گفت و شنود ما
یک بار از خموشی ما نیز قصه کن
"عفیف باختری"

هیچ نظری موجود نیست: