۱۳۹۱ اردیبهشت ۲, شنبه

و باز هم با تاخیر...............
بالی اگر برای پریدن به ما دهند                             ما بی درنگ سوی تو پرواز میکنیم
ای مهربان ترین ای خوب ای بهار                          امسال را بدون تو اغاز می کنیم
اول؛ سلام !
دوم ؛ دو بیت بالا تقدیم به گل نرگسی که هر ادینه در انتظار قدومش ثانیه شماری میکنیم.
سوم ؛ این روزها اخرین روزهای سال 1390 است ، کوچکتر که بودم همیشه فکر میکردم با تبدیل شدن سال ها ادم ها هم باید عوض شوند ، تغییر کنند ، حالا هر تغییری که باشد ، صبح روز اول سال همین که می دیدم خودم هستم تعجب میکردم . چه فکر کودکانه ای ! اما الان اینقدر بی حوصله هستم که حتی به یاد ان تغییرات هم نمی افتم . بگذریم ، این هم از 1390 ،چه تند و تیز امد و چه با شتاب رفت ! انگار کن همین چند روز پیش بود که هفت سینش را چیدیم ، اخر شب تنها من  بودم که کنار هر هفت تا سین  نشسته بودم اما بالاخره نرسیده به لحظه تحویل سال خوابم برد ، اخر زیاد عادت به شب نشینی ندارم مگر در مواقع خاص مثل شب امتحان یا مثلا وقتی که بی خوابی به سرم بزند !
 باز هم بگذریم،داشتم میگفتم خواب بودم که سر و صدایی را شنیدم ، ساعت حدود چهار صبح بود و نزدیک لحظه تحویل سال 1389 به 1390. باقی اهل خانه حالا بیدار شده بودند و منتظر ، اما من که تازه یکی دو ساعتی بود که خوابیده بودم  چشمانم باز نمی شد ، اخرالامر بیدار شدم و کنار سایر اهل خانه نشستم . حالا همه ارام و بی سرو صدا، فقط به تیک تیک عقربه های ساعت گوش میکردیم ، وای که این عقربه دقیقه شمار چقدر با ناز قدم برمی داشت انگار با ثانیه شمار در تعارف  بود که خواهش میکنم اول بفرمایید شما! راستی نکند باتری هایش کهنه شده باشند اما نه همین دو روز پیش وقت خانه تکانی بود که به دستور مادر تبدیل شدند ، دقت که کردم دیدم نه این عقربه ها حرکت معمول خودشان را دارند و با همان سرعت همیشگی قدم برمیدارند، همان سرعتی که گاه چنان با من مسابقه میدادند که هرچه تند تر میدویدم حتی  به گرد پایشان هم نمی رسیدم !
در این لحظات نمی دانم چرا و از کجا و چطور؟، اما ذهنم  رفت سمت خاطرات سال پار،راستی 89 چگونه گذشت ؟ چه شد؟ چه کردم ؟ و به کجا رسیدم؟ اتفاقات ، حوادث،خاطرات ،گپ ها، سخن ها و لحظات فراموش نشدنی خوب و بد 89  همه و همه مثل صحنه های فیلمی که با دور تند تماشا کنی از پیش چشمانم میگذشتند ،جمع بندی کردم : شروع خوبی بود اما میتوانست پایان بهتری داشته باشد .
حالا نگاه ها به ثانیه شمار بود و پرنده خیال من هم داشت کم کم روی دست شاخه های 1390 می نشست، باز هم طبق عادت عجله همیشگی که دارم تند و تند با خودم عهد کردم که امسا ل را اینگونه اغاز کنم ، این گونه باشم ، این گونه رفتار کنم ، این گونه ............
لحظه تحویل سال 1390 به 1391 ، وقتی باز هم نگاه ها به دنبال ثانیه شمار میدوند ، باز هم یک گوشه دنج و خلوت با خودم نشستم ، تند و تند 1390 را مرور کردم و کلی برنامه ریزی کردم برای 91، این که این گونه باشم ، این گونه رفتار کنم و ...................
اسفند 90

هیچ نظری موجود نیست: